زنگ علوم

سوزاندمت و خاکسترت را به آب دادم

چون دسته گلی

مگر خاکستر در آب حل می شود

که آسمان اینگونه خاطره ات را می بارد؟ 

نظرات 3 + ارسال نظر
علی سرای فردا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام. خیلی قشنگ بود. از قبلی ها خیلی بهتر بود.

مهرزاد روشن سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.7vadipoem.blogfa.com

سلام

دارم سقوط می­کنم. شبیه سنگی که انداختی وسط آبگیر بزرگ پارک آزادی، گم شده­ام گم. یادت هست. سنگ فرو رفت در آب و موجی آرامش آبگیر را به هم زد و دایره­ ای جان گرفت در دل آب که هی دارد بزرگ و بزرگتر می­شود و من از همان روز مدام دارم فرو می­روم.

هی !
سر پری به باغ تماشا نمی زنی ؟


روی داستانم اگه نقدی بود بنویسید
قسمتی از یه کار بلنده.
منتظرم

رضا دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ق.ظ http://kame-akhar.blogsky.com

خاطرات نمی سوزند.می سوزانند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد