سلام هر بار که نوشته هاتونو می خونم احساس می کنم چقدر جالب فکر میکنید با اینکه نمی دونم چند سالتونه ولی نوشتنتون پختست ولی گاهی یه غم توی پشت زمینه شعرت هست. یه غم که مال شعرت نیست مای صدای نویسنده شعرته.... چرا؟ "جای خالیت نگاهم را می خراشد"... "به آنچه نوشته شده وفادار بمانم" "یادمان باشد زندگی کنیم" "خوی هیچ را باور می کنی"
ناهید
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 ساعت 01:36 ق.ظ
من طبع شاعرانهای ندارم ولی نوشته هایت خیلی بدل مینشیند برای اولین بار به طبع شاعرانه کسی غبطه خوردم خیلی زیبا نوشتی مرسی
جای خالی نگاهت
نگاهم را می خراشد
از این قسمت بخصوص خیلی لذت بردم
موفق باشی
سلام. خیلی جالب بود. انصافا لذت بردم از خوندنش. مراقب خودت باش.
سلام
هر بار که نوشته هاتونو می خونم احساس می کنم چقدر جالب فکر میکنید با اینکه نمی دونم چند سالتونه ولی نوشتنتون پختست ولی گاهی یه غم توی پشت زمینه شعرت هست.
یه غم که مال شعرت نیست مای صدای نویسنده شعرته....
چرا؟
"جای خالیت نگاهم را می خراشد"...
"به آنچه نوشته شده وفادار بمانم"
"یادمان باشد زندگی کنیم"
"خوی هیچ را باور می کنی"
من طبع شاعرانهای ندارم ولی نوشته هایت خیلی بدل مینشیند برای اولین بار به طبع شاعرانه کسی غبطه خوردم خیلی زیبا نوشتی مرسی
ممنون دوست عزیز
نظر لطف شماست :)
درود نیکو
حضور تو راه توست ...
ما راه ناگم کردگانیم که
به دنبال گم خویش، گم شده ایم
اما پیدای ما پیداست در خویش ...
غوغای چشمانت هرگز
سکوت گتابخانه را رعایت نمی کند .
سلام
به روزم و منتظر .
لطفن در مورد سوالی که پرسیدم نظر بدید .